جامع المقدمات کاریابی در کانادا – خودفروشی

تصویر از سایت HerCampus برداشته شده
تصویر از سایت HerCampus برداشته شده و تزیینی است

آخرین باری که به یکی از این کارجویان مشتاق خوش بر و رو گفتم اینجا باید بلد باشی و بتونی هر آن خودتو بفروشی نزدیک بود یه دست مفصل کتک بخورم و خلاصه با هزار سلام و صلوات و بعد از اینکه ثابت کردیم که ما خیلی بچه مثبت هستیم و خیلی غرضی نداریم موضوع به خیر گذشت. اینکه لازمه که بتونی خودفروشی بکنی هم البته غیر از حقیقت نیست، و درست ترجمه عبارت learn how to sell yourself هستش که در همه سمینارها و آموزش های مربوط به کاریابی در مورد اون صحبت میشه.

ناگفته نماند که غرض از خودفروشی قدری با اون معنی منفی که ما ازش استنباط میکنیم فاصله داره، و بیشتر اشاره میکنه به این قابلیت که شما در خودتون پرورش میدین تا در لحظه مناسب و به قول خودمون تا تنور داغ شد نون رو بچسبونید یا در لحظه مناسب تیر رو رها کنی به سمت هدف. به هر حال صنعتی است که متاسفانه همه از اون بهره ندارن، ولی چاره چیه، طاووس و هندوستان است و همین.

برای تویی که دنبال کار هستی قضیه درست مشابه اینه که یه مغازه داشته باشی و بخوای مشتری رو ترغیب کنی و بکشی داخل، که از دو حال خارج نیست، یا باید یه جنسی داشته باشی که کمتر کسی داره، یا اینکه باید بلد باشی چجوری جنسی رو که داری و الزاما از آنچه بقیه دارن بهتر هم نیست به شکل مطلوبی به رهگذرها نشون بدی تا نظرشون رو جلب بکنه و تمایل به تحقیق بیشتر پیدا بکنن و بیان داخل.

اگه بتونی یه جنس ناب رو عرضه بکنی دو حالت داره ، یا شناخته شده هستی که اصلا این اباطیل رو نمی خونی، یا اگه تازه وارد باشی تو این شهر شام کی تو رو میبینه و باز هم لازمه شلوق پلوق بکنی تا یواش یواش اونهایی که ممکنه به تو احتیاج داشته باشن بفهمن که تو هم وجود داری و جنس ناب داری و خلاصه مشتری بشن. من خودم سخت مشتری جنس نابم به خدا ولی مگه گیر میاد این روزها.

به هر حال، از وسایل و لوازمات خودفروشی میتونم به موارد زیر اشاره بکنم؛

1. یه چیزی داشته باشی که بفروشی، برای ما که از ایران میایم، خیلی طبیعی است که مهارت های مختلف و با عمق کم داشته باشیم، به دلیل وضعیت زندگی و نیاز دائمی به حل مسایل مختلفی که اصولا به ما ارتباطی ندارن. خب حالا به یه کانادایی بگو من در سی و هشت موضوع مختلف مهارت دارم، از دو حال خارج نیست یا بهت میخنده و میندازت بیرون یا بهت خیلی محترمانه دو سه تا فحش میده و باز هم میندازت بیرون، به اینکه چی داری برا فروش در اصطلاح میگن Objective و این رو باید محور مسیر کاریابی قرار بدی. در یکی از مقاله های قبلی من مفصل به این قضیه اشاره کردم و این شاید اولین قدم باشه برای شروع سفر کاریابی و ضامن موفقیت.

2. رزومه، اولین و مهمترین ابزاری است که خط روشن و مشخصی بین موفقیت و اتلاف وقت برای شما ترسیم میکنه. متاسفانه بسیاری از رزومه هایی که من میبینم در حد فاجعه مطلق هستن، و معمولا Objective هم ندارن.

رزومه در هر نقطه ای از دنیا یه استانداردی داره که باید بلد باشی و مطابق اون تهیه اش بکنی، در آمریکای شمالی برای سازمانها در درجه اول مهم اینه که تو چه مهارتی داری و چه کاری بلدی تا اینکه چه مدرکی داری یا عناوین سازمانی تو در مشاغل قبلی چه ها بوده، یا مثلا به کسی ربطی نداره که ازدواج کردی و سه تا بچه داری یا رنگ پوستت چیه یا سنت یا قدت چقدره و امثالهم، که من در رزومه های این ملت میبینم، اصلا پرسیدن برخی از این سوالات خلاف قانون هم هست، البته به جز مواردی که نوع کار ایجاب میکنه، عکس تمثال بی مثالت رو هم نباید به رزومه پیوست بکنی مگر اینکه بخوای مثلا برا مدل آرایشی شدن اقدام بکنی.

3. عبارت کوتاهی در حدود 30 ثانیه که بهش میگن Elevator Pitch و معمولا برای معرفی سریع یک محصول یا سرویس استفاده میشه، اما مگه نه اینکه داری خودتو رو عرضه میکنی؟ خب اینم میتونه برای همون هدف استفاده بشه. خلاصه اینکه فرض کن همین الآن با یه نفر که ممکنه دنبال شخصی مثل شما باشه تو آسانسور تنها شدی، و میخوای در کمتر از سی ثانیه وقبل از اینکه فرصت از دست بره به شکلی خودت رو معرفی بکنی که طرف تا عمر داره یادش نره، یادت باشه مردم غرب بسیار خنگ هستن و مثل ما ایرانیها از هوش وافر سرشار نمی باشند و الخ، خلاصه فراموش میکنن بدجور.

یا اینکه همینطوری محض خنده زنگ میزنی به شرکت ها و سازمانهایی که فکر میکنی ممکنه به فردی با هوش و کمالات تو احتیاج داشته باشن، به این میگن Cold Call و بسیار رایجه. حالا یهویی شانست زد و مدیر نیروی انسانی سازمان به جای منشی تلفن رو جواب داد، چی داری بگی؟

4. حضور در مجامع مرتبط و ارتباط با جامعه کاری که بهش میگن Networking. یه نکته رو هرگز فراموش نکن، موقعی که دنبال کار میگردی اونی که میشناسی از آنچه که بلدی بیشتر به کارت میاد، اینو صد بار بنویس تا ملکه ذهنت بشه، برو بنویس…

این با جریانی که ما بهش میگیم پارتی بازی متفاوته (یه کمی)، در اون شکل ارتباط افراد فقط و فقط به دلیل آشنایی با شخص یا عضو بودن در جریانی و بدون داشتن صلاحیت لازم به کاری گمارده میشن، اینجا افراد بالاخره باید یه دو کلمه هم بلد باشن و تو، که هم من میدونم و هم خودت، همه صلاحیت ها رو داری و تا همین امروز شونصد و شوش تا گواهینامه و مدرک و دانشنامه و اینا گرفتی، فقط این یه جریان رو هم اگه درست بکنی که دیگه رودست نداری که.

فکر کن که خودت میخوای یکی رو در سازمانت استخدام بکنی و دو تا انتخاب داری، یکی رو میشناسی و باهاش همزبونی و کلی مراوده داشتی و دیگری همین الآن اومده و رزومه گذاشته رو میزت، هر دو هم در حدود یکسانی دانش و سابقه دارن، کدوم رو انتخاب میکنی؟

در انتها باید این رو هم اضافه بکنم که برای اینکه فروشنده موفقی باشی باید اول تونسته باشی خودت رو به خودت بفروشی، یعنی اینکه به قدر کافی اعتماد به نفس داشته باشی و بدونی کی هستی و دنبال چی هستی، در غیر اینصورت راه به جای نمی بری و حتی با به دست آوردن یک موقعیت خوب، باز هم نمی تونی به درستی برای موفقیت از اون استفاده بکنی.

به این میگن داشتن هدف روشن برای پنج تا ده سال آینده، که بدون اون بی تعارف ول معطلی و بهتره بری یکی از همین کارهای درجه سه و چهار رو بگیری و دو روز زندگی رو خوش باشی، بعضی از این کارها درآمدش هم خوبه مثلا کارگر ساختمانی شدن اینجا نه فقط اصلا بد نیست بلکه دو تا مزیت مهم داره، اول پول خوبی در میاری، دوم همه با هیکلت حال میکنن و خلاصه شدید سکسی میزنی. یادت بمونه لغت حمال در آمریکای شمالی فحش نیست.

2 دیدگاه در “جامع المقدمات کاریابی در کانادا – خودفروشی”

  1. و این که راهنمای درستی نیست ، که اصن از کجا شروع کنم خیلی بیشرفت بهتره وقتی راهنما داشته باشی ………………………………………………………………………………ږ افسوس ………….تشکراز شما آقا بهداد……………………………..

    1. من که نفهمیدم شما چی میگی ولی به هر حال قبوله…

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.