خوش به حال روزگار، نرم نرمک میرسد اینک بهار

نوروزتان پیروزاین هم از سال 1390 که با همه دیوانگی هایی که در عالم اتفاق افتاد دست آخر رسید به آخر. نوروز اما همچنان بعد از هزاران سال با سرفرازی همراه با رسیدن بهار به دیدن همه ایرانیان میاد، حتی اگه مثل الآن که هوای ونکوور برفی است، زمین سفید باشه. پنجمین سال در کانادا هم با این نوروز به پایان میرسه و سالی جدید شروع میشه همراه با امید.

حال و هوای نوروز در این سوی جهان هم به چشم میاد، از پیام نخست وزیر کانادا که فرارسیدن نوروز رو با لهجه انگلیسی اما به زبان فارسی شادباش میگه، تا بازار های نوروزی که در گوشه و کنار برپا میشن، و ایرانیانی که در فروشگاه های ایرانی برای خرید سمنو و ماهی سفید صف بسته اند، و جالبتر از همه این گلفروش ویتنامی محله که نبض بازار رو در دست داره و در این ایام سبزه هفت سین درست میکنه برای فروش به ایرانیانی که بر تعداد اونها هر روز افزوده میشه.

داستان نوروز رو نمیدونم شنیدین یا نه که جم یا جمشید با تختی که دیوان به فرمان اون ساخته اند در روز اول بهار در آسمان ظاهر میشه و مردم به تصور اینکه خورشید دومی در آسمان پیدا شده از شکوه و زرق و برق این تخت، بانگ بر می آورند که روزی نو برآمد، یعنی خورشیدی دیگر آشکار شد، و جمشید هم شاید شاهی بوده مثل بقیه شاه ها اما با درک فرازمانی از انسانیت و وفاق که چنین رسمی برافکنده که هزاران سال در زمان ها و مکان ها بدون نزول سفر میکند.

در هر حال ای کاش انسانهای امروزی و اونهایی که به دنبال راهبری جامعه ها هستند قدری از این داستان پند میگرقتند و تخم تنفر نمی افکندند. همین که میبینیم که بذر دوستی و همدلی هزاران هزار سال راه خودش رو در میان جوامع مختلف و متکثر پیدا میکنه، توصیه به صفا دادن دل، رفع کینه ها و زدودن غبار از ظاهر و باطن، و آغازی دیگر همراه با بازگشت زندگی به طبیعت، اینقدر دوام دارد علیرغم دشمنی های بداندیشان این رسم، خود دلیل خوبی است بر بیهودگی تفکر سیاهی، حتی اگر بنیانگذار این رسم شاهی مقتدر همچون جمشید باشه که امروزه روز فقط به دلیل عنوان شاه بودن هیچکس در صفحه فیس بوکش یه لایک ناقابل هم نمیزنه، چه که وی مظهر طاغوت شده بعد از عهد یاقوت.

باری بهاری و نوروزی دیگر در راه است و کام ایام ستاندن حکم روز، که فریدون مشیری بهتر از بهترین ما بیان کرده

ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌ پوشی به کام
باده رنگين نمی ‌بينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می ‌بايد تهی است
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار

سال قبل برای همه ایرانیان، همه ایرانیان به معنی واقعی، چه اونهایی که با من همدل هستند و انسانیت رو ارج میگذارند و چه آنهایی که دانسته یا ندانسته دیگر آزاری کرده و تلاش بی نتیجه می کنند بر پی افکندن رسوم تلخ و سیاه، آرزوی بهروزی کردم و همچنان هم همان آرزو رو دارم، از قرار زیر.

پدران با عزت و ارجمند
مادران شاد و والا مقام
کودکان سلامت و مسرور
دختران آزاد، سرخوش و خندان
پسران سلحشور، پرغرور و اميدوار

دوستی ها بر وفاق
دلها شادمان
عشاق بی قرار در کوی و برزن سرگردان
دشت ها سبز و لاله ها شکوفان
رودها پر آب و خروشان
پرندگان سرمست و آوازخوان

کوه ها سرفراز و استوار
شکوفه ها رنگين بر شاخسار
پيروزي ها پايدار
طنين لبخندها برقرار

دست اهريمنان و بد انديشان از ايران زمين کوتاه
دست کوردلان از ايران زمين کوتاه
دست ديو صفتان از ايران زمين کوتاه

ايران زمين سبز و آزاد
ايران زمين سبز و آباد

ايران زمين همه ما ايرانيان
نوروز بر همگی پيروز

نوروزتان همواره پيروز