مشاهدات و خاطرات یک مهاجر کانادا http://mohajerha.com {نمی دانم جايی برای شکوه هست از اين تجربه خود خواسته، که نيست البته، اما جای درد دل که هست} Mon, 24 Sep 2012 22:12:02 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=4.9.4 خوش به حال روزگار، نرم نرمک میرسد اینک بهار http://mohajerha.com/2012/03/19/%d9%86%d8%b1%d9%85-%d9%86%d8%b1%d9%85%da%a9-%d9%85%db%8c%d8%b1%d8%b3%d8%af-%d8%a7%db%8c%d9%86%da%a9-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%b1/ Mon, 19 Mar 2012 19:02:44 +0000 http://mohajerha.com/?p=883 ادامه خواندن خوش به حال روزگار، نرم نرمک میرسد اینک بهار ]]> نوروزتان پیروزاین هم از سال 1390 که با همه دیوانگی هایی که در عالم اتفاق افتاد دست آخر رسید به آخر. نوروز اما همچنان بعد از هزاران سال با سرفرازی همراه با رسیدن بهار به دیدن همه ایرانیان میاد، حتی اگه مثل الآن که هوای ونکوور برفی است، زمین سفید باشه. پنجمین سال در کانادا هم با این نوروز به پایان میرسه و سالی جدید شروع میشه همراه با امید.

حال و هوای نوروز در این سوی جهان هم به چشم میاد، از پیام نخست وزیر کانادا که فرارسیدن نوروز رو با لهجه انگلیسی اما به زبان فارسی شادباش میگه، تا بازار های نوروزی که در گوشه و کنار برپا میشن، و ایرانیانی که در فروشگاه های ایرانی برای خرید سمنو و ماهی سفید صف بسته اند، و جالبتر از همه این گلفروش ویتنامی محله که نبض بازار رو در دست داره و در این ایام سبزه هفت سین درست میکنه برای فروش به ایرانیانی که بر تعداد اونها هر روز افزوده میشه.

داستان نوروز رو نمیدونم شنیدین یا نه که جم یا جمشید با تختی که دیوان به فرمان اون ساخته اند در روز اول بهار در آسمان ظاهر میشه و مردم به تصور اینکه خورشید دومی در آسمان پیدا شده از شکوه و زرق و برق این تخت، بانگ بر می آورند که روزی نو برآمد، یعنی خورشیدی دیگر آشکار شد، و جمشید هم شاید شاهی بوده مثل بقیه شاه ها اما با درک فرازمانی از انسانیت و وفاق که چنین رسمی برافکنده که هزاران سال در زمان ها و مکان ها بدون نزول سفر میکند.

در هر حال ای کاش انسانهای امروزی و اونهایی که به دنبال راهبری جامعه ها هستند قدری از این داستان پند میگرقتند و تخم تنفر نمی افکندند. همین که میبینیم که بذر دوستی و همدلی هزاران هزار سال راه خودش رو در میان جوامع مختلف و متکثر پیدا میکنه، توصیه به صفا دادن دل، رفع کینه ها و زدودن غبار از ظاهر و باطن، و آغازی دیگر همراه با بازگشت زندگی به طبیعت، اینقدر دوام دارد علیرغم دشمنی های بداندیشان این رسم، خود دلیل خوبی است بر بیهودگی تفکر سیاهی، حتی اگر بنیانگذار این رسم شاهی مقتدر همچون جمشید باشه که امروزه روز فقط به دلیل عنوان شاه بودن هیچکس در صفحه فیس بوکش یه لایک ناقابل هم نمیزنه، چه که وی مظهر طاغوت شده بعد از عهد یاقوت.

باری بهاری و نوروزی دیگر در راه است و کام ایام ستاندن حکم روز، که فریدون مشیری بهتر از بهترین ما بیان کرده

ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌ پوشی به کام
باده رنگين نمی ‌بينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می ‌بايد تهی است
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار

سال قبل برای همه ایرانیان، همه ایرانیان به معنی واقعی، چه اونهایی که با من همدل هستند و انسانیت رو ارج میگذارند و چه آنهایی که دانسته یا ندانسته دیگر آزاری کرده و تلاش بی نتیجه می کنند بر پی افکندن رسوم تلخ و سیاه، آرزوی بهروزی کردم و همچنان هم همان آرزو رو دارم، از قرار زیر.

پدران با عزت و ارجمند
مادران شاد و والا مقام
کودکان سلامت و مسرور
دختران آزاد، سرخوش و خندان
پسران سلحشور، پرغرور و اميدوار

دوستی ها بر وفاق
دلها شادمان
عشاق بی قرار در کوی و برزن سرگردان
دشت ها سبز و لاله ها شکوفان
رودها پر آب و خروشان
پرندگان سرمست و آوازخوان

کوه ها سرفراز و استوار
شکوفه ها رنگين بر شاخسار
پيروزي ها پايدار
طنين لبخندها برقرار

دست اهريمنان و بد انديشان از ايران زمين کوتاه
دست کوردلان از ايران زمين کوتاه
دست ديو صفتان از ايران زمين کوتاه

ايران زمين سبز و آزاد
ايران زمين سبز و آباد

ايران زمين همه ما ايرانيان
نوروز بر همگی پيروز

نوروزتان همواره پيروز

]]>
سفرنامه ابن کلوچه، بخش سوم http://mohajerha.com/2012/03/04/%d8%b3%d9%81%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%da%a9%d9%84%d9%88%da%86%d9%87%d8%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b3%d9%88%d9%85/ Sun, 04 Mar 2012 19:00:47 +0000 http://mohajerha.com/?p=191 ادامه خواندن سفرنامه ابن کلوچه، بخش سوم ]]> اینکه اینقدر تاخیر شد در انتشار بخش سوم این سفرنامه بسیار مهم، ناشی از دشواری برگردان مطالب بود و بس. ابن کلوچه علی الظاهر تقریرات خویش را بر روی نوعی پوست نگارده که اصل آن در حال حاضر در موزه شهر آتلانتیس نگهداری میشود و دستیابی به آن چندان آسان نیست. سایر کپی هایی هم که از این دست نوشته ها تهیه شده در مواردی خیلی خوانا نیستند و به همین جهت کار مرتب سازی آنها با کندی همراه است. خواننده گان بر ما ببخشایند.

روز هشتم: امروز مجدد رفتیم برای تفرج و سری زدیم به گوشه هایی از شهر که تاکنون ندیده بودیم. این که ایشان شهر نامندش بسیار شبیه دهات ما است. بسیار شوارع دیدیم که حتی سنگفرش هم نشده بودند، و در جایی از شهر رسیدیم به بوستانی که در آن کدوهایی به چه بزرگی یافت میشد. گویا از آن برای جشنی استفاده میشود، مفصل تحقیق خواهیم کرد. در ادامه راه هم مزارع بزرگی در میانه شهر دیدیم، این چه شهری است که در میان آن مزرعه یافت میشود؟

قدری در اطراف که گشتیم خستگی حاصل آمد، رطوبت هوا بی اندازه آزارنده است، در میان تابستان و باران و گرما و دم هوا، و خلاصه البسه کامل به تنمان چسبیده و جان از آن در عذاب. خسته که شدیم عزم کردیم به بازگشت به مرکز شهر و کاروانسرایمان، در راه ولوله ای بود و پیر و جوان به سوی مرکزشهر روان، و مرکوب سخت به دست می آمد. با هزار مصیبت مرکوبی به دست آمد و رفتیم تا رسیدیم به مرکز شهر و دیدیم جماعت روان است به سوی ساحل. پرس و جو که کردیم معلوم شد جشنی دارند و آتش برپا کرده و ترقه در میکنند، این دیگر چه گونه است، تا چهارشنبه سوری خیلی مانده، ایشان همه چیزشان عجیب است.

رفتیم به کاروانسرایمان و بعد از رفع خستگی و نوشیدن یکی از همین چایی هایی که در کاغذ بسته اند، روان شدیم به همان جهتی که همه میروند. انبوه مردمان در همه جا به سوی ساحل میروند و شرطه ها هم راه را بر مراکب بسته اند. این را متوجه شدیم که شرطه های ایشان خیلی خوب از مردمان توجه می کنند و اصلا ایشان را نمی زنند مگر در فرودگاه ها که گاه برای تفرج انسانها را می کشند.

رسیدیم به ساحل و چشمانمان از کاسه بیرون آمد از شدت ولوله و ازدحام، آنقدر آدمیان در اینجا گرد آمده اند که تاکنون ندیده ایم و هر کس به کاری مشغول. مانند سیزده به در خودمان است که هم همه به تفرج میروند و هر کس در گوشه ای آن کار دیگر و نادیگر می کند. باری این قضیه به نظرمان جالب آمد و مشتاق شدیم بدانیم چه میشود.

پرس و جو کردیم و شنیدیم که مسابقه ای دارند همه ساله در میان اعیان ترقه بازی در عالم و سه برنده آخر در اینجا مهارت خود را به نمایش و رای میگذارند. در میان آب یک بحر پیما استاده که ملون به الوان و چراغ است و می گویند ترقه ها از آن در می شود. مردمان می آیند و می بینند و بعد میروند در آنچه ایشان انترنت خوانند، که قبلا هم شنیده بودیم اما هنوز نمیدانیم چیست و کجاست، نظر می دهند. هر آنکه نظر بیشتری و بهتری حاصل نماید همانا برنده این غوغاست. دیگر اینکه برای ترقه بازی مطرب خبر میکنند و می نوازند و با الحان خوش ترقه ساز می نمایند که نمی دانیم به چه معنی است، جل الخالق دیگر فقط برای یک ثانیه اش کار می کند.

بیت:
تا مرد به کانادا نامده باشد
هیچ از اینهمه عجایبش خبر نباشد

تا دیر هنگام استادیم و در میان جماعت چرخیدیم و عجایب دیدیم، بوی این مار جوان که ایشان دود می کنند به مانند سیگار در همه جا به مشام می رسد و جوانان سرخوش هستند. شرطه ها هم در میان ایشان به گشت زنی که مبادا ساحت ادب از دست برود، جماعتی مودب هستند. هر چندی نیز یک ترقه ای از بحر پیما به آسمان میرود و ولوله در میان جماعت می اندازد.

دیرتر که شد و آسمان پرده شب که برکشید، ترقه بازی آغاز شد، و عجب اینکه الحان موزون نیز به گوش می آید اما نمی توانیم مطرب ها را ببینیم. برخی انسان های مشتاق از این ترقه ها صورت هایی تهیه کرده اند که سالها بعد از مرگ ما تهیه شده، شما ببینید و حظ ببرید.

  [See image gallery at mohajerha.com]

دهان ما که باز مانده است، وه که چه عجایبی. بسیار حظ بردیم، بسیار زیبا بود اما دلمان برای ماهیان دریا هم سوخت که اینهمه آتش بر بستر زندگی ایشان ریختند. اما چه باک که همانا سه روز است در سال. گوشمان هم کمی گرفته از اینهمه سر و صدا. اندکی بعد جماعت بازگشت آغاز کردند اما مگر این همه انسان میتوانند به این سادگی از اینجا بیرون بروند، ساعتی به درازا خواهد انجامید. در آسمان یک پرنده با چراغی پرنور می گردد و می گویند برای مراقبت از آدمیان است.

باز گشتیم به کاروانسرا و ماکولی خوردیم و آب گازداری، و یکهو طبعمان باز شد و این آمد

اين همان شهر ونکوور است
که هوای آن هماره کدر است

اين همان معظم بلاد کاناداست
که در آن دور نيست که انسان پيداست

بس که در آن مال و کافی شاپ بينی
وه نمی دانم اين چه سان سودا است

مال هايش همه لبريز است از بنجل
خانه هايش ز چوب و تخته شده راست

کوچه هايش از دراگ ديلر پر
گوييا رازهايش نهان ز ما و شماست

به که در خانه بنشينی موسم ابر و گاه خزان
ور نه خيس گردی از سر تا به پا يکراست

تيم هاکی به جای فوتبال دارند
کسوت و شان ايشان ز ما شاالله است

از برای گردش و تفرج هست عالی
وز برای مالداران مکان عشق و صفاست

مردمانش در پی علم و دانش نروند
بيزنس باشد فکر و ذکر همه، شاپينگ بر پاست

عمر شان باشد به نهايت دراز
گوييا شريانی ز چشمه خضر در شير هاست

گر که خواهی خوش باشی و ملول نشوی
بی شمار پاب و کلاب ها به پاست

اين همه گفتمت تا که پند گيری
که بسازی زندگيت در آن بی کم و کاست

ديگر آنکه خموش، دو روز مانده را خوش باش
غافلان را مگو، مگو حقايق راست

 

پایان بخش سوم

بخش دوم این سفرنامه را در اینجا بخوانید.
بخش نخست این سفرنامه در اینجا قابل دسترسی است.

]]>
جامع المقدمات کاریابی – سنجش مهارت ها http://mohajerha.com/2012/03/03/%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9-%d8%a7%d9%84%d9%85%d9%82%d8%af%d9%85%d8%a7%d8%aa-%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d8%b3%d9%86%d8%ac%d8%b4-%d9%85%d9%87%d8%a7%d8%b1%d8%aa-%d9%87%d8%a7/ Sat, 03 Mar 2012 20:41:15 +0000 http://mohajerha.com/?p=811 ادامه خواندن جامع المقدمات کاریابی – سنجش مهارت ها ]]> Essential Skillsقصد داشتم بعد از اینهمه تاخیر و معطل نگهداشتن همه طرفداران پروپا قرص این سلسله مقالات که به هیچ وجه حتی یادشون هم نبود که من مدتیه در مورد کاریابی درکانادا چیزی ننوشتم، دیگه شروع کنم در مورد روش های رزومه نویسی به تفضیل صحبت بکنم، اما یه اتفاق فرخنده و میمون افتاد که باعث شد ناچار بشم بپردازم به یک موضوع دیگه، خوانندگان گرامی، برای راهنمای رزومه نویسی باید منتظر مقاله بعدی بمونید.

و اما اصل مطلب، همانطور که همه عالم و آدم مطلع میباشند، اینجانب مدتی است با جعل نام و سابقه با عنوان مربی (Mentor) در یکی از این سازمان هایی که به تازه واردین کمک میکنن خودشون رو با محیط جدید و شرایط تطبیق بدهند، مشغول به فریب عوام الناس بوده و از این طریق کسب رضای روحی و حظ مازوخیستی می نمایم، هیچ دلیل انساندوستانه ای هم در این جریان وجود نداره.

چند وقت پیش در یکی از جلسه هایی که برای توجیه مربیان برپا شده بود، لازمه بگم ماهی یکی دو تا جلسه میذارن و توضیح میدن که چجوری در اعماق ضمیر و روح تازه واردین نفوذ کرده و اونها رو به اصطلاح توجیه بکنیم تا بفهمن که عددی نیستن و به همه جور خفتی که به اونها تحمیل میشه تن بدهند، بعله در این جلسه یه بابایی از داگلاس کالج اومده بود و در مورد یک تحقیق بسیار جالب صحبت کرد.

خلاصه مطلب اینه که از چند سال قبل، دولت کانادا متوجه میشه که سواد به مفهوم متعارف اون که در طی قرنها به منزله سواد خواندن و نوشتن بوده دیگه این روزها کافی نیست، البته یه استانداردهای جهانی هم برا این موضوع وجود داره، مثلا فکر کنم در سال 2000 بود که سازمان ملل اعلام کرد باسواد کسی است که علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن، توانایی کار با کامپیوتر رو هم داشته باشه، و بر اساس این توانایی افراد به درجات مختلف دسته بندی میشدن. به هر حال، دولت صهیونیستی کانادا برای اینکه با اهداف جهانی که منشعب از نگاه استعماری سازمان ملل و در راس آنها آمریکای جهانخوار به سایر ملل مظلوم دنیاست همراهی نکنه، اومد برا خودش یه سیستم دیگه با تعاریف متفاوت ایجاد کرد، از قرار زیر، اسمش هم گذاشتن مهارت های ضروری (Essential Skills)، این روزها آخه مد شده که همینجوری الکی اسم جدید انتخاب بکنن برا چیزایی که خودشون اسم دارن.

بر اساس این سیستم، هر فرد باید دارای مهارت های اساسی باشه. این مهارت ها شامل خواندن و نوشتن به یکی از زبانهای رسمی کانادایی (زبانهای چینی توش نیست!) و یه سری توانایی های دیگه میشه مثل استفاده از کامپیوتر، مهارت در ارتباط کلامی، ادراک عددی، نوشتن، خواندن، فکر کردن، و استفاده از اسناد. بعدش اومدن افراد رو بر اساس سطح مهارت در این هفت گروه از یک تا پنج درجه بندی کردن، که در اون “یک” کمترین سطح و “پنج” بالاترین محسوب میشه، یعنی پنج خداست ها.

بر اساس معیارهای این درجه بندی، افرادی که در سطوح یک یا دو قرار دارند در موارد فراوانی در انجام کارهای متعارف روزانه دچار مشکل هستند. برای مثال این افراد قادر به درک دستورالعمل استفاده از دارو ها نیستند، لازم به ذکر هستش که داروهای فراوانی در کانادا بدون نیاز به نسخه فروخته میشن و شما باید قادر باشید راهنمای استفاده از اون رو بخونید و بفهمید و درک کنید تا رستگار شوید. این افراد حتی قادر به پر کردن یک فرم ساده نیستند، یک دستورالعمل عادی ایمنی رو ممکنه درک نکنند، بنابراین جان آنها میتواند در مواردی که پلیس بسیار ماهر کانادایی میخواهد جان آنها را نجات دهد و اینا… خلاصه الفاتحه، تو کانادا خدا نکنه کارتون به پلیس و دکتر و بیمارستان بیفته.

خلاصه، سیستم آزمون طراحی کردن و راه افتادن دوره و مردم بدبخت رو تست کردن، بعدش یک بی آبرویی شد که ببین، میگی چرا؟ معلوم شد بیش از نیمی از نیروی کار در کانادا، یعنی در حدود 12 میلیون نفر در سطح 3 یا پایینتر قرار دارن، و در حدود 5 میلیون در سطوح یک یا دو. این یعنی نیمی از کسانی که شما به نحوی با اونها ارتباط کاری دارید، مثلا کسانی که برای کاریابی به اونها مراجعه میکنید یا اونهایی که در سازمانها مسئول انتخاب نیروی کار هستند، ممکنه در همین سطح از توانایی باشن، فاجعه، فاجعه، فاجعه واقعی. یعنی سرنوشت شغلی شما ممکنه در دست کسی باشه که حداقل درک لازم برای اتصال و لحاظ کردن عوامل مورد نیاز به تصمیم گیری رو نداره. ویدیوی زیر رو ببینید تا بفهمید من چی میگم.

باید بگم وضع بر اساس تجربه من به همین اندازه خرابه و بارها و بارها شده که من از شدت حماقت طرف مقابل در درک یک موضوع بچه گانه نزدیک بوده سرم رو بزنم به دیوار. دلایل مختلفی هم امکان برداشتن موانع موجود رو دشوار میکنه، از جمله آزادی های فردی و عقیده، که هر کسی میتونه نفهمیدن هاش رو به اون ترتیب توجیه بکنه، و بدونید که خیلی ها پشت این دیوار عریض و محکم پنهان میشن. بر اساس تجربه شخصی، عموماً در شرکت ها و سازمان های بزرگ نسبت سطوح یک و دو و سه به مراتب بالاتر از سایر درجات هستش، حالا به دلایل مختلف از جمله اینکه مدیران و رییس ها دوست دارن آدمهای فرمانبردار داشته باشن، نه آدمی که باهاشون چالش راه بندازه. خب این میشه که متوسط درک و توانایی نیروی کار میره تو سطوح پایین تر. در محیط های جمع و جور تر معمولا نسبت بیشتر به افراد در سطوح بالاتر متمایل میشه، به یک دلیل محکم و مبرهن و اینکه سازمان باید افرادی رو در استخدام داشته باشه که باهاشون بتونه در مسابقه و رقابت شدیدی که در بازار وجود داره بازنده نشه.

حاصل اینکه در کار یا زندگی با دیگران ممکنه شرایط سختی رو تجربه بکنید، مثلا وقتی یه نظری دارین که مثلا نیازمند تغییر در یک سری روشها یا ابزارها هست، اولین و بزرگترین مشکل همکاران یا همسایگان خودتون هستن که نمی تونن وضع موجود رو به درستی درک بکنن و بفهمن که یه تغییر کوچک، که ممکنه حتی هزینه چندانی هم نداشته باشه، تا چه حد میتونه وضع رو متفاوت بکنه، برخلاف جامعه کاری در ایران که دست کم بر اساس تجربه من از تغییر در خیلی موارد استقبال میکنن، هر چند اونجا هم اجرای تغییرات سخت هست. پیشرفت شخصی در چنین شرایطی خیلی سخت میشه بخصوص هنگامی که از شما انتظار میره در یک کار گروهی شرکت داشته باشید، به همین دلیل ساده که همه ما با کمک همدیگه پیشرفت میکنیم، مثل یه بازی فوتبال خوب که اگه دو تا بازیکن بد توش باشه کلا ضایع میشه.

از طرف دیگه برخورد با مهاجرین هم تحت تاثیر همین برداشت از نیروی کار قرار میگیره. اینهمه لزوم به تطبیق مدرک و امتحان مجدد برای اثبات توانایی های شغلی و غیره شاید تا حدی ناشی از ارزیابی هایی باشه که تصمیم گیران کانادایی در محیط های کار از نیروی کار خودشون انجام میدن، و تازه واردین رو هم با همین نگاه درجه بندی میکنن. بارها و بارها در محیط کار از توانایی های بسیار معمولی من که در ایران هر فردی در محیط کار به دست میاره تعریف شده و موجب تعجب همکاران، که یعنی ما انتظار نداشتیم که تو بفهمی یا بتونی، که من میذارم به حساب همین مشکل سطح متوسط پایین نیروی کار نه به عنوان یک توانایی برجسته در خودم.

از طرف دیگه این به معنی وجود فرصت هم هست، چون کانادا به 5 میلیون نیروی کار بالای سطح سه نیاز مبرم داره، و شما ایرانی عزیز که به دلیل شرایط محیطی، اجتماعی و آموزشی حتما در این سطح و بالاتر هستید، البته با فرض داشتن مهارت کافی در زبان خارجی، میتوانی از این فرصت استفاده بکنی. حالا چجوری از این شرایط بهره ببریم، توجه داشته باشید که این ارزیابی توسط HRSDC یا The Department of Human Resources and Skills Development که ترجمه اش میشه دپارتمان منابع انسانی و توسعه مهارت ها طراحی و اجرا شده، بنابراین بهترین نقطه برای شروع همونجاست.

به سایت وب این سازمان مراجعه کنید و براشون ایمیل بزنید و بخواهید که بهتون در ارزیابی توانایی ها و مهارت های لازم برای کسب شغل کمک بکنن، تا بتونید حوزه هایی رو که در اونها ضعیفتر هستید شناسایی و رفع کنید، اونها هم براتون راهنمایی های لازم رو میفرستن. یه سازمانهایی هم هستن که با بودجه های دولتی این کارها رو انجام میدن و من یکی از اونها رو میشناسم که در آخر این مقاله براتون آدرس سایتش رو میذارم. همه ما با هم با شناخت نارسایی ها و درک منطقی از امکانات و موانع میتونیم محیط بهتری برای زندگی در کشور جدید برای خود و خانواده خودمون ایجاد کنیم، این فرصت رو حیف میشه که از دست بدیم.

خلاصه از روزی که من اومدم اینجا همش حس میکردم یه جای کار لنگ میزنه، ولی دقیقا نقطه لنگ زدن رو نمیتونستم بیابم که حالا یافت شد. آخه نمیشه که اینهمه اشتباه از یه عده آدم تر و تمیز خوش بر و رو و خوش هیکل و … بس کن دیگه! سر بزنه و با خودت فکر کنی که تصادفی بوده. فقط یادتون باشه اونهای که باهاشون تماس میگیرین که بهتون کمک بکنن ممکنه خودشون در سطح یک و دو باشن ها، حواس ها جمع باشه خلاصه.

 

صفحه راهنمای تماس در سایت HRSDC

http://www.hrsdc.gc.ca/eng/corporate/contact_us/skills/es.shtml

سایت The Essential Skills Group

http://www.essentialskillsgroup.com/consulting-services/

]]>
لزوم استفاده از بیل در قانونگذاری http://mohajerha.com/2012/02/18/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%81%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%db%8c%d9%84-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c/ http://mohajerha.com/2012/02/18/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%81%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%db%8c%d9%84-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c/#comments Sat, 18 Feb 2012 22:13:45 +0000 http://mohajerha.com/?p=789 ادامه خواندن لزوم استفاده از بیل در قانونگذاری ]]> اسماییل ططری نماینده مردم کرمانشاه در مجلس چهارم و ششم
اسماییل ططری نماینده مردم کرمانشاه در مجلس چهارم و ششم

وقتی اسماییل ططری، نماینده فقید مردم کرمانشاه در مجلس دوره های چهارم و ششم میگفت باید به کشاورزی بیش از ارتباطات و تکنولوژی اهمیت داد، من دقیقا متوجه نمیشده منظورش چیه، جوان بودیم و خام. اما الآن در کانادا بعد از اینکه دیدم همینطور بی وقفه در سیستم قانونگذاری بیل های متعدد یکی بعد از دیگری ارایه شده و مورد بحث قرار میگیره، دیگه یقین کردم که بی تردید مسئله کشاورزی دارای اهمیت بالایی هستش.

کلا سیستم قانونگذاری کانادا در سطح فدرال به این شکل عمل میکنه که یکی از اعضای بیکار دولت، غیر از نخست وزیر البته، یهوویی با خودش فکر میکنه که چه بکنیم که نمایندگان مردم بیکار نباشن، و خلاصه بعدش یه بیل میاره تو مجلس عوام (House of Commons) یا همون پارلمان که نمایندگان مردم در اون در در حال نشستن و تخمه شکستن به سر میبرند (به خدا بی انصافی میشه اگه نگیم همه اینها چقدر آدمهای خوبی هستن)، بعدش با این بیل هی کار کشاورزی میکنن، گاهی هم کلنگ میارن برای خاموش کردن اونهایی که خیلی جوشی هستن. خلاصه آخرش بیل رو میفرستنش به مجلس سنا (Senate) که در واقع تشکیل شده از افرادی که به توصیه نخست وزیر انتخاب شدن!!! حالا نوبت اعضای سنا است که بیل رو بررسی و در صورت احراز شرایط لازم، تایید بکنند، و در نهایت هم بیل برای تایید میره خدمت Governor General که نماینده ملکه هستند در کانادا و بعد از تایید، تبدیل به قانون شده و لازم الاجرا.

این بیل ها که در زبان فارسی شاید بشه به لایحه ترجمه اش کرد، در واقع پیشنهادی هستند برای قانون جدید یا حک و اصلاح قوانین موجود. به شکل خیلی خلاصه، یک لایحه از ارایه تا تبدیل شدن به قانون مراحل زیر رو طی میکنه:

1. مرور اولیه، که مرحله مرور و گشایش لایحه در پارلمان هست
2. مرور ثانویه، نمایندگان مردم در مجلس اصول و موارد لایحه رو بررسی میکنند
3. بررسی در کمسیون مرتبط، اعضای کمیسیون مرتبط لایحه رو با دقت و اصل به اصل مورد بررسی و تطبیق با سایر قوانین قرار میده
4. گزارش، در این مرحله اعضا میتوانند ملحقاتی به لایحه اضافه بکنند
5. رای گیری، که در آن اعضا برای بار سوم لایحه رو خوانده، در مورد آن بحث کرده و آنرا به رای میگذارند
6. بررسی در سنا، که اعضای مجلس سنا در مورد لایحه مباحثه و تصمیم گیری می کنند
7. تایید نهایی، در این مرحله نماینده ملکه در کانادا (Governor General) قانون رو پذیرفته و اجرایی می کند

How a Bill Become Law in Canada
مراحل تبدیل یک لایحه به قانون در سیستم قانونگذاری کانادا

طی این مراحل میتونه ماه ها یا سال ها به درازا بکشه و از اونجا که لوایح توسط اعضای دولت ارایه میشن، بی شک اعضای اکثریت در مجلس که اونها هم از حزب حاکم هستند راه رو برای تایید اونها هموار میکنند، البته بعد از مباحثات و شور و مناقشات، و اصلاحاتی که سایر نمایندگان از حزب مخالف مطرح و اعمال میکنند.

به عنوان نمونه اشاره میکنم به C-23 Bill که گذشت و بخشش که از ویژگی های قوی و نشانگر بزرگواری این جامعه هست رو داره از بیخ و بن شخم میزنه، البته وزیر امور ایمنی عامه (Minister for Public Safety) حتما دلایل خودش رو داره و مطالعات جامع و مانع در این زمینه حتما انجام شده، و آمار و ارقام کاملا صحیح (آخ چشمم) تهیه شده. این بیل که برخلاف قاعده تبدیل شده به بولدوزر، در حقیقت قراره که زندگی برای افرادی که مرتکب خلاف شده اند و بعد از طی محرومیت یا محکومیت، متنبه شده و میخوان سالم زندگی بکنن رو، سخت تر میکنه.

چنین افرادی از خیلی از مزایای زندگی شهروندی عادی محروم هستند، مثلا نمی تونن وارد کارهای دولتی بشن، یا وام بگیرن یا از مرز عبور بکنند، یا چه میدونم در یک فعالیتی شرکت داشته باشن که به دلیل خلافی که مرتکب شدن نباید واردش بشن. در حال حاضر یک روشی هست برای تقاضای بخشش که به اون Criminal Record Pardon میگن و افردای که صلاحیت داشته باشن، میتونن بر اشتباه گذشته خط کشیده و به زندگی عادی برگردند.

من اینجا قصد ندارم که پروسه رو توضیح بدم و مطمئنم که هیچکدوم از خوانندگان این وبلاگ چنین شرایطی نداشته و نخواهند داشت. فقط جهت روشن شدن جزییات لایحه مذکور لازمه بگم که این روش در حال حاضر نسبتا ساده بوده و در کوتاه مدت میشه بخشش رو در صورت داشتن صلاحیت دریافت کرد. هدف لایحه ارایه شده اینه که این پروسه رو دشوار تر کرده و به عبارتی نیازمند به حصول صلاحیت بالاتری بکنه که ترجمه اون میشه زمان طولانی تر برای دریافت بخشش و ارایه دلایل محکمتر برای حصول صلاحیت. این لایحه در حال حاضر در حال بررسی در مجلس عوام هستش و میتونید جزییات بیشتر رو در اینجا در مورد اون بخونید:

 http://www.recordsuspension.org/index.html

به هر حال، تنها چیزی که من نتونستم پیدا بکنم لوایحی بود که به کشاورزی مربوط باشه، حداقل در یکی دو سال قبل چیزی یافت نشد. فکر کنم الآن که این رو دارم مینویسم ططری داره تو قبر میلرزه. این ططری هم آدم باحالی بود، توی یکی از سخنرانی هاش داشته راجع به مشکلات استان خرم آباد گلایه میکرده که رییس مجلس بهش تذکر میده که شما نماینده مردم کرمانشاه هستید، چرا از مشکلات حوزه خودتون صحبت نمی کنید، اون هم برمیگرده میگه شما هم نمایندگان ملت ایران هستید، چرا مشکلات مردم بوسنی و سوریه رو بحث میکنید.

روحش شاد آدم ساده و بی ریایی بود، یکی از دستاوردهای بزرگش این بود که نام شهر حوزه انتخابیه اش رو به نام اصلی اون یعنی کرمانشاه تغییر داد، اگه میدونست در زبان انگلیسی به لایحه میگن “بیل” شاید عشقش به کشاورزی صد بار بیشتر میشد.

 

منابع برای مطالعه بیشتر:

سایت Governor General که نماینده ملکه در کانادا است

بیشتر در باره ططری در ویکیپیدیا 

سایت پارلمان کانادا

چگونه یک لایحه در کانادا تبدیل به قانون میشه

جزییات و راهنمایی Pardon Service در سایت دولت کانادا

]]>
http://mohajerha.com/2012/02/18/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d9%81%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%db%8c%d9%84-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c/feed/ 1
توجه توجه، یک مورد غذای کانادایی کشف شد http://mohajerha.com/2012/02/08/%d8%aa%d9%88%d8%ac%d9%87-%d8%aa%d9%88%d8%ac%d9%87-%db%8c%da%a9-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%af%d8%a7%db%8c%db%8c-%da%a9%d8%b4%d9%81-%d8%b4%d8%af/ Thu, 09 Feb 2012 06:33:02 +0000 http://mohajerha.com/?p=731 ادامه خواندن توجه توجه، یک مورد غذای کانادایی کشف شد ]]> Pemmicon, Canadian Foodبر اساس معتبرترین نظریات دانش اغذیه شناسی و ساندویچولوژی و تئوری های معتبری چون نون داغ و کباب بناب ساطوری دو نفره، کانادا دارای غذای بومی نیست. به همین دلیل از میلیونها موردی که موجبات شرمندگی یک کانادایی فرهیخته رو باعث میشه اینه که ازش بپرسی خوب دیگه چه خبر، بعدش هم اینکه غذای کانادایی چی بخوریم. البته در کمال شرمندگی من هم باید دیگه مراقب باشم زیاد این کاناداییا اون کاناداییا نکنم، چون شامل خودم هم میشه، بله، خیاط هم در کوزه می اوفتاد آخر.

اما و اما بالاخره دیروز در یک مجلس لهو و لعب و فتنه چشم ما به جمال یک فقره غذای کانادایی روشن شد و این اکتشاف کل نظریات فروید و ماکس پلانک و کپرنیک و داوینچی و سایر برو بچ رو از بیخ و بن، کن فیکون و دگرگون کرد. این پدیده نادر که Pemmican نام دارد گوییا نسخه اولیه انرژی بار هستش که با استفاده از گوشت و چربی تهیه شده و در شکلها و فرمت های متفاوت به بازار عرضه میشه.

دیروز یه برنامه ای بود برای آشنایی با فعالیت های سازمان های مخوف NGO در آمریکای شمالی. من هم همینجوری داشتم رد میشدم که دیدم و خلاصه همینجوری هم رفتم تو که ببینم این اجانب چجوری یک چنین گروه های منحط و منحرفی رو به شیوه های ددمنشانه راه اندازی و اداره میکنن.

خلاصه داشتم با یکی از رهبران ملعون گروه 350 که از فعالترین ترتیب دهندگان راه پیمایی اعتراضی مقابل کاخ صهیونیستی سفید در اعتراض به پروژه خط لوله Tar Sand هستند و در این راه شهدای فراوانی به ملت و دولت ماداگاسکار تقدیم کرده اند صحبت میکردم که یهوویی مسئول برنامه که اون هم از دوستان هستش و از اعضای گروه مافیایی David Suzuki Foundation وابسته به فراماسونری انگلیس، اشاره کرد به سفره غذاها در انتهای سالن و اینکه اینها کانادای هستند.

حالا من این وسط مونده بودم نظریات و اکتشافات علمی رو بپذیرم یا حرف این دوست محترم رو، که ندا آمد بی خیال بآ، برو بزن تو رگ تا تموم نشده، ما هم رفتیم و زدیم. مزه اش خیلی شبیه بود به… نمیدونم، حالا که فکر میکنم به نظرم به هیچی شبیه نبود. دومی هم زدم و یه کمی دلمو زد، چرب بود.

Pemmican, Canadian Food
این هم تصویری گویا از این غذای کانادایی، عکس رو یادم نیست از کدوم سایت سرقت کردم

اینگونه شد که ما هم آمدیم به بنده منزل و رفتیم سراغ برنامه جاسوس گوگل و با رعایت احتیاطات فراوان یک فروند جستجو انجام شد و فهمیدیم که این چه بود که این خارجی ها به خورد ما دادند. شما هم اگه میخواین بفهمین تشریف برده و خودتون بخونین، من مجانی ترجمه نمیکنم، په چی؟ زندگی خرج داره اینجا داشم. همینقدر بگم که این از غذاهای ساکنین اولیه آمریکای شمالی بوده.

http://en.wikipedia.org/wiki/Pemmican

اما به نظرم یه موادی در این غذای کانادایی بود که کم کم من رو به فعالیت های گروه 350 علاقمند کرد، داستان از این قراره که این کانادایی ها!!! با مشارکت آمریکایی های جهانخوار صهیونیست دشمن بشرین و با استفاده از پول های باد آورده شرکت های نفتی مانند شل و شورون، طرح تقسیم کانادا و آمریکا به دو منطقه رو ریخته بودن و در حال اجرا بودن که این گروه 350 رسید و مانع شد.

این طرح در قالب یک پروژه خط لوله از آلبرتای کانادا تا خلیج مکزیک و تحت پوشش انگیزه انتقال نفت شمال به جنوب قرار بود به اجرا دربیاد که NGOها رسیدن و از بر باد رفتن ایمان فلک به شدت ممانعت به عمل آوردند. البته در آمریکا که اصلا دموکراسی نیست و همه ملت بجز یه عده معدودی در زندان هستند، ولی این گروه بالاخره موفق شد با کشف یک اختلاص سی و سه میلیارد دلاری که توسط پسر عموی باراک اوباما انجام شده، کنگره رو متقاعد بکنه که دست از این پروژه بردارند یا اینها کاسه کوزه همه رو میریزن رو دایره. بهانه هم این شد که این پروژه برای محیط زیست مشکل ساز خواهد بود و بالاخره پروژه برای تجدید نظر رفت به دفتر اوباما که یعنی تمام.

یه خانم متینی هم که اصلا بهش نمیخورد دست نشانده و از عوامل صهیونیست باشه اومد و از راه اندازی یه کمپین بر علیه طرح کنتوری کردن اینترنت صحبت کرد و اینکه چجوری بزرگترین شرکت ارتباطات در کانادا که همان شرکت Bell باشه رو وادار به عقب نشینی کردن. من قبلا هم در این مورد یه مطلبی نوشته بودم که تو صفحه فیس بوک این وبلاگ و در اینجا میتونید بخونید، اما نکته اینه که حتی در میان این صهیونیست ها هم جنگ قدرت وجود داره و اینجوری به همدیگه میپرن.

به هر حال برای من که همینجوری عبوری رفتم تو خوب بود که یه غذای کانادایی کشف کردم و یه چند تایی عکس نگاه کردم. در ضمن با این همه عامل استکبار هم آشنا شدم و مژده اینکه همه اینها اعلام آمادگی کردن بیان برای خوانندگان فارسی زبان این وبلاگ حرف بزنن، که بزودی آماده و پخش خواهد شد، تا اون موقع درود بر مش قاسم، سلام بر دایی جان.

اخبار مختلف در باره پروژه Tar Sand را در اینجا بخوانید.

http://bit.ly/zdIUCW

سایت وب گروه 350 اینجا قابل دسترسی است.

www.350.org

سایت وب بنیاد دیوید سوزوکی رو اینجا ببینید.

www.davidsuzuki.org

سایت وب اوپن مدیا که با محدودیت دسترسی به اینترنت مقابله میکنه در اینجا.

www.openmedia.ca

]]>